من سحر نمی دانم...من فقط روحم را که بزرگ بود و سنگین بود گستراندم...گفتی زمستان شده ای و من دلم به حالت سوخت،پس روحم را که بزرگ بود و سنگین مثل چادری روی تو کشیدمو ذکر عشق خواندم تا تو سوختی...نفس هات به شماره افتاده بود و روح من با تنفس تو میتپید...گفتم دوستت دارم و تو دیگر نفس نکشیدی و روح من از تپش ایستاد...گفتم نکند تو را کشته باشم؟نکند من مرده باشم؟پس روحم را از روی تو برچیدم اما تو نبودی...غیب شده بودی...گفتم که سحر نمی دانم...,بهانه ...ادامه مطلب
اردیبهشت ... از آن ماههای لعنتی ست که در آنکوه میچسبد،دریا میچسبد،با دوستان در خیابانها بودن میچسبد،در خانه بودن و ولو بودن زیر دست و پای مادر میچسبد،تمام رنگها برای پوشیدن خوبند،هوا جان میدهد برای عاشقی کردن و کیفور شدن در همه چیز...انقدر این اردیبهشت برای همه چیز و همه کار دوست داشتنی است، که یک ماه برایش کم است و باید کم کمش شش ماه تمدید شود...و چه زیباست،که به پیشواز اردیبهشت میرویم . . . ,اردیبهشت,اردیبهشتی,اردیبهشت ماه,اردیبهشت ماهی ها,اردیبهشت ایرانیان,اردیبهشت به انگلیسی,اردیبهشتی که باشی,اردیبهشت یعنی,اردیبهشت به میلادی ...ادامه مطلب