لعنتی یواش انگارسرلج بامن دارند مگر من به شما بدی کرررررررردم ! عقربه های ساعت را می گویم .... مسابقه می دهند سبقت می گیرند.....اوووووم راستی مگرمی شود دو عقربه در یک صفحه سال ها به دور هم بچرخند و عاشق هم نشوند!! آخ اگرعاشق می شدند... لحظه ای که چشم درچشم هم خیره می شدند ... زمان متوقف می شد... زمین و زمان درهم حبس می شدند... عقربه ی بزرگ... بزرگ تری کن...مارو که گیرمی آوری آرووووووم حرکت کن خیلی خیلی خیلی آرووووووم . . . قاب فرسوده...